خوب بسلامتی قراره بخیر و خوشی از این امید مروج مفتخور طلاق بگیرم و خلاص . امید تو این چند روزه به اندازه ۱۰۰۰ نفر به غلط کردن و خواهش و تمنا کردن افتاده بود . آخر سر پدرم حاج علی پدرشو در آورد و بهش گفت بره گمشه مرتیکه زبان باز .
دیگه یواش یواش دارم از دستش راحت می شوم . امروز یک کارمند جدید تو فروشگاه مشغول بکار شد بنام کامیار بقائی . بچه با حالی است . چاق و کچل که کلی ادعای خوش تیپیش میشه ۱۰۰۰ تا . ۳۶ سالشه و تازه اومده امارات . بعدا در موردش بیشتر می نویسم .
تو دیسکو هم کار نیست . حال است و صفا . تا چشم کار می کنه ایرانی می بینی . ولی همه عوضی و خانم باز. رو بدی کلاهت پس معرکس . ۱۰۰ دلاری بهت نشون میدن میگن بریم صفا سیتی .
تا بعد..
ایول دادا !
ملت رو با این اراجیف گذاشتی سر کار و به ریششون میشینی میخندی !!
جون حاج علی خیلی باحالی !
بای داداش
آیا نوشتن رویدادهای روزانه یک انسان در وب یعنی مردم را سر کار گذاشتن ؟؟؟
سلام . خوب و خوش باشی .
ای ول . کلی خوشحال شدم .
با سلام
منفکر میکنم رویا اسمی خیالی و داستانهای او سرکاری است.ایا این طور نیست؟
وقتی رویا را می شناسیم با اون امید را چی می تواند راست نباشد .
خوب سخت هست ولی زمان همه چی را حل می کنه.