خاطرات خصوصی

خاطرات رویا ویدا فر و امید مروج

خاطرات خصوصی

خاطرات رویا ویدا فر و امید مروج

سلامی دوباره

خوب بسلامتی قراره بخیر و خوشی از این امید مروج مفتخور طلاق بگیرم و خلاص  . امید تو این چند روزه به اندازه ۱۰۰۰ نفر به غلط کردن و خواهش و تمنا کردن افتاده بود . آخر سر پدرم حاج علی پدرشو در آورد و بهش گفت بره گمشه مرتیکه زبان باز .

دیگه یواش یواش دارم از دستش راحت می شوم . امروز یک کارمند جدید تو فروشگاه مشغول بکار شد بنام کامیار بقائی . بچه با حالی است . چاق و کچل که کلی ادعای خوش تیپیش میشه ۱۰۰۰ تا . ۳۶ سالشه و تازه اومده امارات .  بعدا در موردش بیشتر می نویسم .

تو دیسکو هم کار نیست . حال است و صفا . تا چشم کار می کنه ایرانی           می بینی .  ولی همه عوضی و خانم باز. رو بدی کلاهت پس معرکس . ۱۰۰ دلاری بهت نشون میدن میگن بریم صفا سیتی . 

تا بعد..

نظرات 7 + ارسال نظر
امید مروج مفتخور پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:23 ق.ظ

ایول دادا !
ملت رو با این اراجیف گذاشتی سر کار و به ریششون میشینی میخندی !!
جون حاج علی خیلی باحالی !
بای داداش

نویسنده وبلاگ ( رویا ویدافر ) پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:26 ق.ظ

آیا نوشتن رویدادهای روزانه یک انسان در وب یعنی مردم را سر کار گذاشتن ؟؟؟

نیما شنبه 5 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:50 ق.ظ

سلام . خوب و خوش باشی .

میثم ولی نژاد شنبه 5 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:52 ق.ظ

ای ول . کلی خوشحال شدم .

رضا یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 08:40 ق.ظ

با سلام
منفکر میکنم رویا اسمی خیالی و داستانهای او سرکاری است.ایا این طور نیست؟

نسیم دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 09:16 ق.ظ

وقتی رویا را می شناسیم با اون امید را چی می تواند راست نباشد .

شاهین سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 02:52 ق.ظ

خوب سخت هست ولی زمان همه چی را حل می کنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد