خاطرات خصوصی

خاطرات رویا ویدا فر و امید مروج

خاطرات خصوصی

خاطرات رویا ویدا فر و امید مروج

درگیرم

سلام . فعلا شدیدا درگیر مسائل خانوادگی ( امید مروج مفتخور ) و  کارم هستم . پدرم حاج علی خواهر و مادر امید را سرویس کرده و من خودم را کاملا کنار کشیدم تا پدرم ترتیب این مفتخوره بیکاره را بدهد. تو فروشگاه امروز بین یک ایرانی و دوتا عرب کون نشور دعوا شد . بزن بزن که نگو جنگ بگو . سره چی ؟  معلومه سره زن ....آخر سر هم پلیس اومد بردشون نا کجاآباد . ایرانیه را که ۱۰۰ ٪ می برند جایی که عرب نی انداخت . عصر هم تو دیسکو برو بچ کلی بهم حال دادند و بخیر و خوشی گذشت . صحبت همشون در مورد امید بود و بس که می خوام چه کنم و پادر میانی و گذشت تاثیری داره تو تصمیم من یا نه !!!

فردا باید با پدرم حاج علی در مورده این امید مفتخور صحبت کنم . تا بعد ...

نظرات 3 + ارسال نظر
مینا مهرنیا شنبه 28 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 02:21 ب.ظ

می گذره رویا جون . بی خیال باش

نیوشا یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:34 ق.ظ

بیرونش کن از زندگیت . آزاد باش

سعید یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:58 ق.ظ http://saeedfootball.blogspy.com

خیلی بهش فکر نکن ارزشش رو نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد