خاطرات خصوصی

خاطرات رویا ویدا فر و امید مروج

خاطرات خصوصی

خاطرات رویا ویدا فر و امید مروج

امید مروج

امروز چه روزی بود . باید خودتان بودید و می دیدید .  تق امید عوضی را امروز در آوردم اصلا باورم نمی شد . پدرم حاج علی دیروز این عوضی را در حین خانم بازی و مشروب خوری گیر انداخته بوده و امید هم تا پدرمو دیده پا به فرار گذاشته کثافت . پدرم بقدری شاکی بود که داشته سکته میکرده از دست این پدرسگ. امروز که برای من با ۱۰۰ تا خواهش و تمنا برام تعریف کرد داشتم شاخ در میاوردم . من از صبح تا شب تو فروشگاه و دیسکو کار کنم و پول در بیارم و روزی ۱۰۰ تا پیشنهاد خودفروشی از عرب و ایرانی و ... بهم بشه بعد این مرتیکه بیکار مفتخور با پول من میره خانم بازی و مشروب خوری . آیا این انصاف است ؟؟؟  امروز که اومد خونه جرررش دادم و از خونه انداختمش بیرون تا تکلیف منو با این عوضی پدرم مشخص کنه . اصلا نمی خوام قیافه کند ذهنشو دوباره ببینم . 

دوستانم باورشان نمی شد که امید چنین کثافتی باشه .  خوبه چیزی بنام طلاق هست . سوختم و ساختم و جون کندم که چی ؟  می خوام کمی بفکر خودم باشم

 

تا بعد .....

نظرات 8 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 01:44 ق.ظ http://saeedfootball.blogspy.com

سلام.
به نظر من که کار خوبی کردی . اصلا چه معنی داره که مرد کار نکنه و از زن پول بگیره . تازه پررو هم باشه

سارا سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 02:23 ق.ظ

میرررررررررره

نیوشا چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 10:54 ق.ظ

کاره خوبی کردی . خوش باشی

شاهین چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 10:57 ق.ظ

بی خیال شو . باید گذشت تو زندگی باشه .

میثم ولی نژاد چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:05 ق.ظ

خوب اگر واقعا حرفت راست و حقیقت است . جدا شو . این امید فاسد است .

شهیاد چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام رویا . چی می نویسی ؟ واقعا اینکارها را امید انجام داده ؟ میام می بینمت . مواظب خودت باش .

شیما بدیع زاده پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:40 ب.ظ

سلام رویا . می گذره .

ویدافر جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:17 ب.ظ

فامیلی من هم ویدافر است تو اهل کجائی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد